تنگي دست جهان است اين شكست

ساخت وبلاگ

سرو بالايي كه مي‌باليد راست
روزگارِ كجروش خم كرد و كاست

وه چه سروي! با چه زيبي و فَري!
سروي از نازك‌دلي نيلوفري

اي كه چون خورشيد بودي با شكوه
در غروبِ تو چه غمناك است كوه

برگذشتي عمري از بالا و پست
تا چنين پيرانه‌سر رفتي ز دست

شبچراغي چون تو رشك آفتاب
چون شكستندت چنين خوار و خراب؟

چون تويي ديگر كجا آيد به دست
بشكند دستي كه اين گوهر شكست

كاشكي خود مرده بودي پيش ازين
تا نمي‌مردي چنين اي نازنين!

آتشي مُرد و سرا پُر دود شد
ما زيان ديديم و او نابود شد

آتشي خاموش شد در محبسي
دردِ آتش را چه مي‌داند كسي

او جهاني بود اندر خود نهان
چند و چونِ خويش بِه داند جهان

خلقت او خود خطا بود از نخست
شيشه كي ماند به سنگستان درست

از شكستِ او كه خواهد طرف بست؟
تنگي دست جهان است اين شكست

-ابتهاج

صعود مصنوعی...
ما را در سایت صعود مصنوعی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dadadagh بازدید : 112 تاريخ : شنبه 26 بهمن 1398 ساعت: 4:46